محرم
حلقوم ها را می توان برید اما فریاد ها را هرگز ،فریادی که از حلقوم بریده بر می اید جاودانه خواهدماند.
جمعه 8 آذر 1398برچسب:, :: 8:56 ::  نويسنده : مهناز حسینی پور دلاور

ای حسین، ای فرزند شریف ترین انسان، ای معشوق جان های شیفته ی حق و حقیقت و ای امید حیات پاکان اولاد آدم،داستان خونین تو در دشت سوزان نینوا، قرن ها پیش از آن که چشم به این دنیا باز کنیم، به وقوع پیوسته است. وچنین بود که ما و گروهی از کاروانیان گذرگاه حیات پر معنا، به حکم جریان منظم زندگی در جویبار زمان، از دیدار جمال زیبای ربانی تو و یاران بی نظیرت محروم گشتیم.

اینک ،ما دلباختگان وجود نازنینت، عهد نامه ای با قلم عقل و وجدان نوشته و با خون دل امضا نموده، به پیشگاه مقدست تقدیم میداریم که تا جان در بدن داریم، دل به عشق تو بسپاریم و در راه دفاع از آرمان الهی تو که رسالت عظمای انسانیت است، از هیچ تلاشی دریغ نورزیم. باشد که علی الصباح ابدیت، به شوق دیدار تو، ای پهره ات تجلی گاه حق و حقیقت، سر از خاک بر آوریم و در شعاع جاذبیت روح بزرگ تو ،گام به سرنوشت نهایی خود برداریم.



چهار شنبه 13 آذر 1392برچسب:, :: 9:58 ::  نويسنده : مهناز حسینی پور دلاور

برای دانلود پاورپوینت درس های پنجم، هفتم و هشتم دین و زندگی سال اول دبیرستان روی لینک زیر کلیک کنید.

درس های پنجم، هفتم و هشتم دین و زندگی1

 



پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:, :: 22:1 ::  نويسنده : مهناز حسینی پور دلاور

آیه «ذوی القربی»
خداوند متعال در قرآن کریم به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم چنین دستور می دهد: «به مردم بگو در امر رسالت مزد و اجری از شما نمی خواهم، جز این که به ذوی القربی مودّت و محبّت داشته باشید». مفسران در تفسیر «ذوی القربی» می نویسند: منظور از «ذوی القربی» علی و فاطمه علیه السلام و فرزندان آن دو هستند. حتی از بسیاری از علمای اهل سنت نقل شده که منظور پیامبر از «قُربی»، علی علیه السلام و فاطمه علیه السلام و دو پسر آن دو است و پیامبر این عبارت را برای آن که کاملاً در اذهان بماند سه مرتبه تکرار نمودند.

 

سوره 76. انسان آيه 7-10

اَعُوذُ باللّهِ منَ الشّيطانِ الرَّجيم

ذَلِكَ الَّذِى يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ قُلْ لَّا  أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى‏ وَمَن يَفْتَرِفْ حَسَنَةً  نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ

صدق الله العلی العظیم

ترجمه :

اين (فضل بزرگ) چيزى است كه خداوند به بندگانش، آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‏اند بشارت مى‏دهد. (اى پيامبر! به مردم) بگو: من از شما بر اين (رسالت خود) هيچ مزدى جز مودّت نزديكانم را نمى‏ خواهم و هركس كار نيكى انجام دهد، براى او در نيكويى آن می افزاييم. همانا خداوند بسيار آمرزنده و قدردان است.

نکات تفسیری :

در آيه قبل خوانديم كه پاداش مؤمنان نيكوكار، باغ‏ هاى بهشتى و رسيدن به تمام خواسته‏ ها و فضل بزرگ پروردگار است. در اين آيه سخن از پاداش كسى است كه با هدايت خود صدها ميليون نفر را به اين باغ‏ ها و خواسته ‏ها رسانده است، يعنى پيامبر اسلام.
اگر هديه يك شاخه گل تشكّر و پاداش لازم دارد، نجات بشريّت چه پاداشى خواهد داشت. با نگاهى به قرآن مى‏بينيم كه شعار تمام انبيا اين بود كه ما جز از پروردگارمان پاداشى نمى‏خواهيم. در سوره شعراء از آيه 109 تا آيه 127، سخن حضرت نوح، هود، صالح، لوط و شعيب‏عليهم السلام و در سوره سبأ آيه 47، سخن پيامبر اسلام چنين است: مزد و پاداش من تنها بر خداوند است. «ان أجرى الاّ على اللّه»
البتّه شكى نيست كه مراد انبيا اين بود كه ما پاداش مادى نمى‏خواهيم، ولى اطاعت كردن و هدايت شدن شما را مى‏خواهيم، زيرا همه آنان پس از آنكه در سوره شعراء درخواست مزد را منتفى دانستند، به مردم سفارش تقوا و اطاعت از خداوند مى‏كردند. «فاتقوا اللّه و اطيعون» پس انبيا پاداش مادى نمى‏خواهند، ولى مزد معنوى و هدايت مردم را خواهانند كه اين مزد در واقع به نفع خود مردم است، نظير اينكه استادى به شاگردش بگويد: من از تو مزدى نمى‏خواهم و پاداش من تنها يك چيز است و آن اينكه تو درس بخوانى كه در واقع اين پاداش براى شاگرد است.
مزد رسالت پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله چيست؟ پيامبر اسلام نيز از مردم درخواست مزد مادى نداشت، ولى چندين مرتبه از طرف خداوند با كلمه «قل» مأمور شد تا مزد معنوى را كه به نفع خود مردم است، از مردم تقاضا كند. «قل ما سألتكم من أجر فهو لكم»(21)
اين مزد معنوى نيز در دو تعبير آمده است. يك بار مى‏فرمايد: من هيچ مزدى نمى‏خواهم جز آنكه هر كه خواست راه خدا را انتخاب كند، «الاّ من شاء ان يتّخذ الى ربّه سبيلا»(22) و يك بار در آيه مورد بحث كه مى‏فرمايد: «لا اسئلكم عليه اجرا الاّ المودّة فى القربى» بنابراين مزد رسالت دو چيز است: يكى انتخاب راه خدا و ديگرى مودّت قربى‏. جالب آنكه در هر دو تعبير كلمه «الاّ» مطرح شده است، يعنى مزد من تنها همين مورد است.
با كمى تأمل مى‏فهميم كه بايد راه خدا و مودّت اهل بيت يكى باشد، زيرا اگر دو تا باشد، تناقض است، يعنى نمى‏توان گفت: من فقط تابستان‏ها مطالعه مى‏كنم و بار ديگر گفت: من فقط زمستان‏ها مطالعه مى‏كنم. زيرا محصور بايد يك چيز باشد.
پيامبر اسلام از طرف خداوند يك بار مأمور مى‏شود كه به مردم بگويد: مزد من تنها انتخاب راه خداست و بار ديگر مأمور مى‏شود كه بگويد: مزد من فقط مودّت قربى است. در واقع بايد اين دو درخواست يكى باشد. يعنى راه خدا همان مودّت قربى‏ باشد.
از طرفى مودّت با دو چيز ملازم است: يكى شناخت و معرفت، زيرا تا انسان كسى را نشناسد نمى‏تواند به او عشق بورزد. دوم اطاعت، زيرا مودّت بدون اطاعت نوعى تظاهر و رياكارى و دروغ و تملّق است. پس كسانى كه دستورات خود را از غير اهل بيت پيامبرعليهم السلام مى‏گيرند، راه خدا را پيش نگرفته‏اند. اين از ديدگاه قرآن.
امّا از نظر عقل. پاداش بايد همسنگ و هموزن عمل باشد. رسالت، جز امامت كه ادامه آن است هم وزنى ندارد، مزد رسالت ادامه هدايت است، مزد يك معصوم، سپردن كار به معصوم ديگر است. مزد عادل آن است كه زحمات او را به عادل ديگر بسپاريم.
عقل مى‏گويد: تا لطف هست بايد تشكّر نيز باشد و اگر امروز لطف پيامبر شامل حال ما شده و ما به اسلام هدايت شده‏ايم بايد مزد رسالتش را بپردازيم و اگر مزد رسالت، مودّت قربى است، امروز هم بايد قُربايى باشد تا نسبت به او مودّت و اطاعت داشته باشيم. آرى، امروز هم بايد نسبت به حضرت مهدى‏عليه السلام مودّت داشته و نسبت به او مطيع باشيم. مگر مى‏شود بگوييم مسلمانان صدر اسلام مأمور بودند مزد رسالت را بپردازند و نسبت به قربى مودّت داشته باشند، ولى مسلمانان امروز يا اين وظيفه را ندارند و يا قربايى نيست تا به او مودّت بورزند و مزد رسالت را بپردازند. البتّه مودّت حضرت مهدى‏عليه السلام در زمان غيبت، عمل به پيام‏هاى او و رفتن در راه كسانى است كه ما را به آنان سپرده است، يعنى فقهاى عادل و بى هوا و هوس.
عقل انسان از اينكه مودّت قربى پاداش پيامبرى قرار گرفته كه صدها ميليون نفر را به هدايت و سعادت و فضل كبير الهى رسانده مى‏فهمد كه قربى و كسانى كه مورد مودّت هستند، برترين افراد بشر و معصومند. زيرا هرگز مودّت گنهكار پاداش پيامبر معصوم قرار نمى‏گيرد. نمى‏توان باور كرد كه مودّت افرادى گنهكار بر مسلمانان جهان در طول تاريخ واجب باشد و هيچ فرقه‏اى از مسلمانان (غير از شيعه) رهبران خود را معصوم نمى‏داند و هيچ فرد يا گروهى تا كنون نه براى امامان معصوم گناهى نقل كرده و نه براى آن بزرگواران استادى نام برده است.
عقل مى‏گويد: گذاشتن دست بشر در دست غير معصوم نه تنها ظلم به انسانيّت است، بلكه ظلم به تمام هستى است. زيرا هستى براى انسان آفريده شده (تمام آيات «خلق لكم»، «سخّر لكم» و «متاعا لكم» نشانه‏ى آن است كه هستى براى انسان است) و انسان براى تكامل واقعى و معنوى و خدايى شدن و آيا سپردن اين انسان با آن اهداف والا به رهبران غير معصوم، ظلم به او و ظلم به هستى نيست؟
اگر در روايات، رهبر معصوم و ولايت او زير بنا و پايه و اساس دين شناخته شده است، «بنى الاسلام على خمس... الولاية»(23) و اگر حضرت على‏عليه السلام تقسيم كننده مردم ميان بهشت و دوزخ معرّفى شده است، «قسيم الجنّة و النار»(24) و اگر نماز بى ولايت پذيرفته نمى‏شود،(25) و اگر مودّت اهل بيت حسنه است،(26) و اگر زيارت و توسّل به آنان سفارش شده، همه به خاطر همان جوهر كيميايى مودّت است.
زمخشرى و فخررازى كه از بزرگان اهل سنّت هستند، در تفاسير خود آورده ‏اند كه رسول‏ خداصلى الله عليه وآله فرمودند:
«مَن مات على حبّ آل محمّد مات شهيداً» هر كه با دوستى آل‏محمّد از دنيا برود، شهيد است.
«مَن مات على حبّ آل محمّد مات تائباً» هر كه با دوستى آل محمّد از دنيا برود، توبه‏كننده است.
«مَن مات على حبّ آل محمّد مات مستكمل الايمان» هر كه با دوستى آل محمّد از دنيا برود، با ايمان كامل از دنيا رفته است.
«مَن مات على حبّ آل محمّد مات على السنة والجماعة» هر كه با دوستى آل محمّد از دنيا برود، طبق سنّت و سيره پيامبر از دنيا رفته است.

حال اين سؤال پيش مى‏آيد كه آيا مودّت بدون اطاعت، مى‏تواند هم وزنِ شهادت، مغفرت و ايمان كامل قرار گيرد؟
در همين تفاسير ذيل اين آيه حديثى از رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله آمده است كه:
«ألا و مَن مات على بغض آل محمّد جاء يوم القيامة مكتوب بين عينيه آيس من رحمة اللّه»، آگاه باشيد، هركه با كينه و بغض آل محمّد بميرد، روز قيامت مى‏آيد در حالى كه ميان دو چشم او نوشته شده: او از رحمت خداوند مأيوس و محروم است.
«ألا و مَن مات على بغض آل محمّد مات كافرا» آگاه باشيد، هر كه با بغض آل‏محمّد بميرد، كافر مرده است.
«ألا و مَن مات على بغض آل محمّد لم يشم رائحة الجنة» هر كه با بغض آل‏محمّد بميرد، بوى بهشت را استشمام نمى‏كند.
فخر رازى در تفسير خود آورده است: همين كه آيه مودّت نازل شد از پيامبر اكرم پرسيدند: قربى‏ چه كسانى هستند كه مودّت آنها بر ما واجب است؟
حضرت فرمودند: علىّ و فاطمه و فرزندانش، سپس اضافه مى‏كند كه حضرت فرمودند: «فاطمة بضعة منّى يؤذينى ما يؤذيها» فاطمه پاره تن من است هر كس او را اذيّت كند مرا اذيّت كرده و كيفر كسانى كه رسول خدا را اذيّت كنند، در قرآن چنين آمده است. «انّ الّذين يؤذون اللّه و رسوله لعنهم اللّه فى الدنيا و الآخرة و اعدّ لهم عذاباً مهيناً»(27)
در حديث مى‏خوانيم كه امام حسن‏عليه السلام در ذيل جمله‏ى «و مَن يقترف حسنة نزد له فيها حسناً» فرمود: «اقتراف الحسنة مودّتنا اهل البيت»(28) كسب نيكى، مودّت ما اهل بيت است.


21) سبأ، 47.
22) فرقان، 57 .
23) كافى، ج‏2ص‏18.
24) بحار، ج‏7، ص‏186.
25) بحار، ج‏27، ص‏167.
26) بحار، ج‏43، ص‏362.
27) احزاب، 57 .
28) تفاسير نمونه و صافى.

پیامها :

1- بشارت خداوند بس بزرگ و عظيم است. «روضات الجنّات - ما يشاؤون - فضل كبير - ذلك الّذى يبشّر اللّه عباده»
2- نشانه بنده خدا ايمان و عمل صالح است. «عباده الّذين آمنوا و عملوا الصالحات»
3- رمز دريافت آن همه نعمت و بشارت، بندگى خدا و ايمان و نيكوكارى است. «عباده الّذين آمنوا و عملوا...»
4- مودت قربى مصداق روشن ايمان و عمل صالح است. «يبشر اللّه عباده الّذين آمنوا و عملوا الصالحات قل لا اسئلكم... الا المودة فى القربى»
5 - درخواست مزد از زبان خود سنگين است، لذا پيامبر مأمور مى‏شود از طرف خداوند مزد خود را به مردم اعلام كند. «قل لا اسئلكم...»
6- مودّت بدون معرفت امكان ندارد. (پس مزد رسالت قبل از هر چيز شناخت اهل بيت پيامبر است سپس مودّت آنان) «الاّ المودّة فى القربى‏»
7- مودّت بدون اطاعت، ريا و تملّق است. (پس مودّت قربى يعنى اطاعت از آنان) «الاّ المودّة فى القربى‏»
8 - قربى معصومند. زيرا مودّت گناهكار نمى‏تواند مزد رسالت قرار گيرد. «الاّ المودّة فى القربى‏»
9- مودّتى كه قهراً همراه با معرفت و اطاعت است تنها در اهل‏بيت مستقر است. (كلمه «فى» رمز آن است كه جايگاه مودّت تنها اهل‏بيت است.) «فى القربى‏»
10- مودّت فى القربى، راهى براى كسب خوبى‏هاست. «الاّ المودّة فى القربى و مَن يقترف حسنة»
11- مودّت اهل بيت‏عليهم السلام، برجسته‏ترين حسنه است. «المودّة فى القربى و من يقترف حسنة»
12- مودّت قربى حسنه است. «مَن يقترف حسنة»
13- مودّت قربى سبب دريافت پاداش بيشتراست. «نزد له فيها حسناً»
14- دوستى اهل بيت پيامبر، زمينه‏ى دريافت مغفرت است. «الاّ المودّة فى القربى... انّ اللّه غفور»
15- خداوند قدردان كسانى است كه به وظيفه خود در مودت اهل بيت عمل مى‏كنند. «انّ اللّه غفور شكور»

منبع تفسیر نور



پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:, :: 22:0 ::  نويسنده : مهناز حسینی پور دلاور

امام صادق(علیه السلام) فرمود: «سوره فجر را در نمازهای واجب و نیز نماز مستحب خود بخوانید؛ چرا كه این سوره، سوره حسین بن علی است.»

پس از این كلام امام صادق و تحریض و تشویق مخاطبین به خواندن سوره فجر در نمازهایشان با این كلام زیبا و دلنشین و همراه با دعای «وارغبوا فیها رحمكم الله»؛ از سرشوق و رغبت به این امر اقدام نمایید. خداوند شما را مورد رحمت و لطف قرار دهد، یكی از اشخاص حاضر در مجلس سؤالی می‎نماید ـ كه چه بسا سؤال بسیاری از ماها نیز باشد؛ سؤال می‎كند:

امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه می‌فرماید: این آیه درباره حسین بن علی ـ علیهما السّلام ـ است؛ چرا كه آن بزرگوار صاحب نفس مطمئنه بود و از خدا راضی بود و خدا نیز از او راضی بود، و یاران آن بزرگوار از خاندان محمد(صلی الله علیه وآله) از خداوند راضی بودند و خداوند نیز از آن‌ها راضی بود، و این سوره فقط درباره حسین بن علی و شیعیان او و شیعیان آل محمد(صلی الله علیه وآله) می‌باشد.

چگونه این سوره، سوره اختصاصی حسین بن علی شد؟

امام صادق(علیه السلام) فرمود: شما مگر این بخش از آیه و كلام خداوند را نشنیده‎اید كه می‌فرماید: «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّكِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِی جَنَّتِی»انما یعنی الحسین بن علی ـ علیهما السّلام ـ فهو ذو النفس المطمئنه الراضیه المرضیه و اصحابه من آل محمد ـ صلوات الله علیهم ـ الرضوان عن الله یوم القیامه و هو راض عنهم، و هذه السوره فی الحسین بن علی و شیعته و شیعه آل محمد خاصه، امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه می‌فرماید: این آیه درباره حسین بن علی ـ علیهماالسّلام ـ است؛ چرا كه آن بزرگوار صاحب نفس مطمئنه بود و از خدا راضی بود و خدا نیز از او راضی بود، و یاران آن بزرگوار از خاندان محمد(صلی الله علیه و آله) از خداوند راضی بودند و خداوند نیز از آن‌ها راضی بود، و این سوره فقط درباره حسین بن علی و شیعیان او و شیعیان آل محمد(صلی الله علیه وآله) می‌باشد.

و در پایان روایت، امام صادق(علیه السلام) می‎فرمایند: من ادمن قراءه الفجر كان مع الحسین فی درجته فی الجنه، ان الله عزیز حكیم، هر كس در خواندن سوره فجر مداومت داشته باشد، با امام حسین در درجه‎اش در بهشت خواهد بود، به درستی كه خداوند بر هر چیز توانا و به هر امری دانا است.[1]

در روایت دیگری كه از ابوبصیر از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است، امام صادق(علیه السلام) می‌فرماید: «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربك راضیه مرضیه» الآیه یعنی الحسین ابن علی ـ علیهما السّلام ـ[2] مراد از «نفس المطمئنه» كه از خداوند راضی و خداوند نیز از او راضی است، حسین بن علی(علیه السلام) است در این آیات، كلمه «نفس المطمئنه» نقش كلیدی و محوری دارد به طوری كه فهم معنای آیه تا حدود زیادی به روشن شدن معنای این واژه بستگی دارد، و چه بسا وجود این كلمه در این آیه موجب تفسیر و بیان شأن نزول آیه، درباره حسین بن علی(علیه السلام) گردیده است، و آن حضرت مصداق اتم و اكمل آن به حساب آمده است.

سؤالی كه در اینجا می‌تواند مطرح شود این است كه چه امری باعث این تقریب و تقارن گردیده است؟

 

چرا حسین بن علی(علیهماالسلام) از میان معصومین ـ علیهم السّلام ـ به عنوان مصداق این آیه معرفی گردیده است؟

در پاسخ باید گفت: با توجّه به آنچه كه در تاریخ عاشورا به فراوانی نقل گردیده است كه از یك سو برای حادثه عظیم عاشورا، هیچ واقعه و حادثه‎ای به عنوان نظیر و مانند و شبیه سراغ نداریم، و مصیبت بزرگی كه در این رویداد عظیم تاریخی بر خاندان عصمت و طهارت ـ علیهم السلام ـ وارد گردید، در تاریخ نمونه دیگری ندارد، و از دیگر سو، قربانی بزرگ این حادثه حضرت سیدالشهداء ـ علیهم السلام ـ بود كه در سهمگین ‎ترین حالات و لحظات و شكننده ‎ترین ماجراهای این حادثه، در نهایت اطمینان و آرامش نفس بود، به طوری كه در روایت راویان شاهد حادثه آمده است كه هر چه این حادثه به پایان خود كه شهادت حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) بود نزدیك‎‎تر می ‎شد، چهره دلربای امام، زیباتر و برافروخته ‎تر می‎شد، و برای لقای پروردگار آماده ‎تر.

از اتفاقات سهمگین و تزلزل آفرین آن حادثه در چهره امام، ذره‎ای سستی و ضعف و یا بی‎صبری و جزع و شكوه دیده نشد و در عوض در این ماجرا از ابتدا تا انتها میزان تسلیم و صبر آن حضرت كه ناشی از اطمینان و آرامش نفس بود، افزوده تر می‎شد. و این جمله آخر آن حضرت در لحظات پایانی عمر شریفش شنیدنی و زیباست: صبراً علی قضائك یا ربّ لا اله سواك یا غیاث المستغیثین، مالی ربّ سواك و لا معبود غیرك، صبراً‌علی حكمك، بر قضای تو شكیبا هستم! پروردگارا! معبودی جز تو نیست، ای پناه بی‎پناهان! من غیر از تو پروردگار و معبودی ندارم، برخواست و اراده تو شكیبا هستم.[3]

 

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

ـ تفسیر قمی تألیف علی بن ابراهیم قمی، ج2، ص 422.

 

پی نوشت ها :

[1] . بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، بی‎تا، ج 4، ص 461؛ و بحارالانوار، ج 24، ص 93 و ج 44، ص 218.

[2] . حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 577؛ و بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 460؛ و بحارالانوار، ج 24، ص 350؛ و تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی، قم، دارالكتاب، چاپ سوم، 1414 ق، ج 2، ص 422.

[3] . موسوعه كلمات الامام الحسین(علیه السلام)، ص 510.

 

اندیشه قم



پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:, :: 21:59 ::  نويسنده : مهناز حسینی پور دلاور

ماهیّت قیام حسینی

یکی از مسائل در مورد نهضت امام حسین(ع) این است که ماهیّت این نهضت چه بوده است؟ چون نهضتها هم مانند پدیده های طبیعی ماهیِتهای مختلفی دارند. یک شیء را اگر بخواهیم بشناسیم؛ یا به علل فاعلی آن می شناسیم، یا به علل غائی آن (که امروزه شناخت علل غائی را چندان قبول ندارند.)، یا به علل مادّی آن یعنی اجزاء و عناصر تشکیل دهنده ء آن، و یا به علّتصوری آن، یعنی به وضع و شکل و خصوصیّتی که در مجموع پیدا کرده است.
اگر نهضتی را هم بخواهیم بشناسیم، ماهیّتش را بخواهیم بدست آوریم؛ ابتدا باید علل و موجباتی را که به این نهضت منتهی شده است بشناسیم تا آنها را نشناسیم ماهیّت این نهضت را نمی شناسیم (شناخت علل فاعلی). بعد باید علل غائی آن را بشناسیم، یعنی این نهضت چه هدفی دارد؟ سوم باید عناصر و محتوای این نهضت را بشناسیم که در این نهضت چه کارهائی، چه عملیّاتی صورت گرفته است؟ و چهارم باید ببینیم این عملیّاتی که صورت گرفته است، مجموعاً چه شکلی پیدا کرده است؟


نهضت امام حسین(ع) یک انقلاب بود و نه انفجار
یکی از مسائلی که در مورد نهضت امام حسین(ع) مطرح است این است که آیا این قیام و نهضت از نوع یک انفجار (یک عمل ناآگاهانه و حساب ـ نظیر انفجارهائی که برای برخی از انسانها پیدا می شود بطوریکه در شرایطی قرار می کیرد که در حالی که هرگز نمی خواهد فلان حرف را بزند، ولا یکمرتبه می بیند ناراحت و عصبانی می شود و از دهانش هر چه که حتّی دلش هم نمی خواهد بیرون بیاید، بیرون می آید) بود؟ اسلام، به انقلاب انفجاری ذرّه ای معتقد نیست. اسلام، انقلابش هم انقلاب صددرصد آگاهانه و از روی تصمیم و کمال آگاهی و انتخاب است. جریان امام حسین(ع) نیز یک کار ناآگاهانه و یا یک انقلاب انفجاری نبود! گفته های خود امام حسین(ع) ـ که نه تنها از آغاز این نهضت بلکه از بعد از مرگ معاویه شروع می شود ـ، نامه هایی که میان او و معاویه مبادله شده است و .... نشان می دهد که این نهضت در کمال آگاهی بوده، انقلاب است امّا نه انفجار. انقلاب هست ولی انقلاب اسلامی نه انفجاری.


انتخاب و آزادی
از جمله خصوصیّات امام حسین(ع) این است که در مورد فرد فرد اصحابش اجازه نمی دهد که قیامشان حالت انفجاری داشته باشد؟ چرا که امام (ع) در هر فرصتی می خواهداصحابش را به بهانه ای مرخّص بکند. هی به آنها می گوید :آگاه باشید که اینجا آب و نانی نیست، قضیّه خطر دارد. حتّی در شب عاشورا نیز با زبان خاصّی با آنها صحبت می کند:

" من اصابی از اصحاب خودم بهتر و اهل بیتی از اهل بیت خودم فاضلتر سراغ ندارم. از همهء شما تشکّر می کنم ، از همه تانممنونم. اینها جز با من با کسی از شما کاری ندارند. شما اگر بخواهید بروید و...."

امام (ع) همه راه ها را نیز نشان می دهد؛ تاریکی شب، برداشتن بیعت از دوش اصحابشان و ... ، یعنی فقط آ زادی و انتخاب. باید در نهایت آگاهی و آزادی و بدون اینکه کوچکترین احساس اجباری از ناحیهء دشمن یا دوست بکند، امام(ع) را انتخاب کنید. این است که به شهدای کربلا ارزش می دهد.


ماهیّت عکس العملی منفی ِ نهضت
قیام امام حسین(ع) از آن پدیده های چند ماهیّتی است، چون عوامل مختلفی در آن تأثیر داشته است. مثلاً یک نهضت می تواند ماهیّت عکس العملی داشته باشد، یهنی صرفاً عکس العمل باشد؛ می تواند ماهیّت آغازگری داشته باشد. اگر یک نهضت ماهیّت عکس العملی داشته باشد، می تواند یک عکس العمل منفی باشد در مقابل یک جریان.
یکی از عواملی که به یک اعتبار (از نظر زمانی) اوّلین عامل است: عامل تقاضای بیعت(با یزید) است، این بیعت تنها امضا کردن خلافت آدم ننگینی مانند یزید نیست، امضا کردن سنّتی است که برا ی اوّلین بار به وسیلهء معاویه می خواست پایه گذاری شود. در اینجا آنها از امام حسین(ع) بیعت می خواهند، یعنی از ناحیه شان یک تقاضا ابراز شده است؛ امام حسین(ع)  نیز عکس العمل نشان می دهد، یک عکس العمل منفی. بیعت می خواهید؟ نمی کنم.
عمل امام حسین (ع) عملی منفی، امّا از سنخ تقواست، از سنخ این است که هر انسانی در جامعهء خویش مواجه می شود با تقاضاهائی که به شکلهای مختلف، به صورت شهوت، به صورت مقام، به صورت ترس و ارعاب از او می شود و باید در مقابل آنها بگوید: نه، یعنی "تقوا".


ماهیّت عکس العملی مثبتِ نهضت
عامل دیگری هم در اینجا وجود داشت که باز ماهیّت نهضت حسینی از آن نظر، ماهیّت عکس العملی است ولی عکس العمل مثبت نه منفی.

معاویه از دنیا می رود. مردم کوفه ای که در بیست سال قبل از این حادثه، لااقل پنج سال علی(ع) در این شهر زندگی کرده است و هنوز آثار تعالیم و تربیت علی(ع) به کلی از میان نرفته است ( البتّه خیلی تصفیه شده اند، بسیاری از سران، بزرگان و مردان اینها: حُجر بن عُدی ها، عَمرو بن حمق خُزاعی ها، رُشَید هَجَری ها و میثم تَمّارها ار از میان برده اند برای اینکه این شهر را از اندیشه و فکر علی، از احساسات به نفع علی خالی بکنند؛ ولی باز هنوز اثر این تعلیمات هست) تا معاویه می میرد، به خود می آیند، دور همدیگر جمع می شوند که اکنون از فرصت باید استفاده کرد، نباید گذاشت فرصت به پسرش یزید برسد، ما حسین بن علی داریم، امام بر حقّ ما حسین بن علی است، ما الآن باید آماده باشیم و او را دعوت کنیم که به کوفه بیاید و او را کمک بدهیم و لااقل قطبی در اینجا در ابتدا به وجود آوریم، بعد هم خلافت را خلافت اسلامی بکنیم.

"کوفه" اصلاً اردوگاه بوده است، از اوّل هم به عنوان یک اردوگاه تأسیس شد. این شهر در زمان خلیفه عمر بن الخطّاب ساخته شد، قبلاً "حیره" بود. این شهر را سعد وقّاص ساخت. همان مسلمانانی که سرباز بودند و در واقع همان اردو، در آنجا برای خود خانه ساختند و لهذا از یک نظر قویترین شهرهای عالم بود.
مردم این شهر از امام حسین(ع) دعوت می کنند، نه یک نفر، نه دو نفر، نه هزار نفر، نه پنجهزار نفر و نه ده هزار نفر بلکه حدود هجده هزار نامه می رسدکه بعضی از این نامه ها راچند نفر و بعضی دیگر را شاید صد نفر امضا کرده بودند که در جمع شاید حدود صدهزار نفر به او نامه نوشته اند.
اینجا عکس العمل امام چه باید باشد؟ حجّت بر او تمام شده است. عکس العمل، مثبت و ماهیّت عملش، ماهیّت تعاون. یهنی مسلمانانی قیام کرده اند، امام باید به کمک آنها بشتابد. اگر هجده هزار نامهء مردم کوفه رفته بود به مدینه و مکّه ( و بخصوص به مکّه) نزد امام حسین(ع)  و ایشان جواب مثبت نمی داد، تاریخ، امام حسین(ع) را ملامت می کرد که اگر رفته بود، ریشهء یزید و یزیدیها کنده شده بود و از بین رفته بود؛ کوفه اردوگاه مسلمین با مردم شجاع، کوفه ای که پنج سال علی (ع) در آن زندگی کرده است و هنوز تعلیمات علی و یتیمهائی که علی بزرگ کرده و  بیوه هائی که علی از آنها سرپرستی کرده است زنده هستند و هنوز صدای علی در گوش مردم این شهر است، امام حسین(ع) جبن به خرج داد و ترسید که به آنجا نرفت، اگر می رفت در دنیای اسلام انقلاب می شد و ...، اینست که اینجا تکلیف اینگونه ایجاب می کتد که همینکه آنها می کویند ما آماده ایم، امام می گوید من آماده هستم.

برگرفته از کتاب حماسهء حسینی، اثر: متفکّر شهید استاد مطهّری



پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:, :: 21:57 ::  نويسنده : مهناز حسینی پور دلاور

شعارهاى عاشورا

برخى از كلمات سيد الشهدا علیه السلام چه در فاصله مدينه تا كربلا و چه در روز عاشورا، داراى پيامهاى مؤثر و ديدگاههاى الهام‏بخش براى جهاد و كرامت است. اين سخنان يا درضمن خطبه ‏ها آمده است، يا رجزها و اشعار آن حضرت، و حالت‏ شعارى به خود گرفته ‏است. مى ‏توان هدف حسينى و انديشه ‏ها و روحيه ‏هاى عاشورايى را از آنها دريافت و آن‏ فرازهاى فروزان را شعارهاى نهضت عاشورا دانست. برخى از اين شعارها چنين است:

1- "على الاسلام السلام،اذ بليت الامة براع مثل يزيد" (1) (اين را در پاسخ مروان درمدينه فرمود، كه از آن حضرت مى‏ خواست تا با يزيد بيعت كند).

2- "و الله لو لم يكن ملجا و لا ماوى لما بايعت ‏يزيد بن معاوية‏" (2) (در پاسخ برادرش ‏محمد حنفيّه فرمود).

3- "انى لا ارى الموت الا سعادة و الحياة مع الظالمين الا برما" (3) (خطاب به يارانش در كربلا) .

4- "الناس عبيد الدنيا و الدين لعق على السنتهم يحوطونه مادرت معايشهم فاذا محصوابالبلاء قل الديانون‏" (4) (در مسير رفتن به كربلا در منزلگاه ذى حسم).

5- "الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لا يتناهى عنه؟ فليرغب المؤمن في لقاء ربه ‏محقا.. ." (5) (در كربلا خطاب به اصحاب خويش فرمود).

6- "خط الموت على ولد آدم مخط القلادة على جيد الفتاة‏" (6) (از سخنرانى امام‏ حسين علیه السلام در مكه پيش از خروج به سوى كوفه، در ميان جمعى از خانواده، ياران ‏و شيعيان خويش).

7- "من راى سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله، ناكثا عهده مخالفا لسنة رسول الله يعمل‏فى عباد الله بالاثم و العدوان فلم يغير عليه بفعل و لا قول كان حقا على الله ان يدخله ‏مدخله‏" (7) (در منزلگاه بيضه، در مسير كوفه، خطاب به سپاه حر).

8- "ما الامام،الا العامل بالكتاب و الآخذ بالقسط و الدائن بالحق و الحابس نفسه على ذات‏الله‏" (8) (امام اين صفات امام راستين را در پاسخ به دعوتنامه‏ هاى كوفيان نوشت و توسط مسلم بن عقيل به كوفه فرستاد).

9- "سامضى و ما بالموت عار على الفتى اذا ما نوى حقا و جاهد مسلما" (9) (شعر از ديگرى است، امّا امام حسين ‏علیه السلام آن را در پاسخ به تهديدهاى حر، در مسير كوفه خواند).

10- "رضى الله رضانا اهل البيت، نصبر على بلائه و يوفينا اجر الصابرين‏" (10) (در خطبه‏ایی كه هنگام خروج از مكه ايراد نمود، خطاب به اصحاب و ياران فرمود).

(در آستانه ‏خروج (11) از مكه به سوى كوفه فرمود و راه خونين و آميخته به شهادت را ترسيم فرمود).

12- "انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى‏" (12) (در وصيت نامه سيد الشهدا(ع‏)به ‏برادرش محمد حنفيه آمده است كه قبل از خروج به سوى مدينه نوشت).

13- "لا اعطيكم بيدى اعطاء الذليل و لا اقر اقرار العبيد[لا افر فرار العبيد]" (13) (درسخنرانى صبح عاشورا، خطاب به نيروهاى دشمن فرمود، كه خواستار تسليم شدن آن حضرت بودند).

14- "هيهات منا الذلة، يابى الله ذلك لنا و رسوله و المؤمنون..." (14) (در خطاب به سپاه ‏دشمن فرمود، پس از آنكه خود را سر دو راهى ذلت و شهادت محير ديد).

15- "فهل هو الا الموت؟ فمرحبا به" (15) (در پاسخ عمر سعد، كه نامه ‏اى به آن حضرت ‏فرستاد و خواستار تسليم شدن بود).

16- "صبرا بنى الكرام، فما الموت الا قنطرة تعبربكم عن البؤس و الضراء الى الجنان‏ الواسعة و النعيم الدائمة‏" (16) (خطاب به ياران فداكار خويش در صبح عاشورا، پس ازآنكه تعدادى از اصحابش شهيد شدند).

(كه روز عاشورا هنگام‏ پيكار با (17) سپاه دشمن به عنوان رجز حماسى مى ‏خواند و شهادت را بر ننگ تسليم، ترجيح مى ‏داد).

18- "موت فى عز خير من حياة في ذل‏" (18) (كه مرگ سرخ، به از زندگى ننگين است).

19- "ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا احرارا فى دنياكم" (19) (در آخرين‏ لحظات پيش از شهادت، وقتى شنيد سپاه كوفه به طرف خيمه‏ هاى حرم او حمله‏ كرده ‏اند،خطاب به پيروان ابو سفيان چنان فرمود).

20- "هل من ناصر ينصر ذريته الاطهار؟ " (20) "هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله؟ " (21) ( وقتى سيد الشهدا(ع) اين نصرت خواهى و استغاثه را بر زبان آورد كه همه ياران و بستگانش شهيد شده بودند).

از مجموعه اين جملات نورانى و حماسى كه شعارهاى حسين ‏علیه السلام در نهضتش ‏به شمار مى ‏آيد، تاكيد آن امام، بر مفاهيم و ارزشهاى زير به دست مى ‏آيد: نابودى اسلام درشرايط سلطه يزيدى، حرمت بيعت با كسى چون يزيد، شرافت مرگ سرخ بر زندگى ‏ذلت بار، اندك بودن انسانهاى راستين در صحنه امتحان، لزوم شهادت طلبى در عصرحاكميت باطل، زينت بودن شهادت براى انسان، تكليف مبارزه با سلطه جور و طغيان، اوصاف پيشواى حق، تسليم و رضا در برابر خواسته خداوند، همراهى شهادت طلبان درمبارزات حق جويانه، حرمت ذلت پذيرى براى آزادگان و فرزانگان مؤمن، پل بودن مرگ‏ براى عبور به بهشت برين، آزادگى و جوانمردى، يارى خواهى از همه و هميشه در راه ‏احقاق حق و...

بقا و جاودانگى عاشورا، در سايه همين تعليمات و آرمانهاست كه در كلام آن حضرت‏ جلوه ‏گر است و نهضت هاى ضد ستم و ضد استبداد، همواره از اين پيامها و درونمايه ‏ها الهام ‏گرفته ‏اند.

درس آزادى به دنيا داد رفتار حسين

بذر همت در جهان افشاند، افكار حسين

گر ندارى دين به عالم،لااقل آزاده باش‏

اين كلام نغز مى ‏باشد ز گفتار حسين

مرگ با عزت زعيش در مذلت بهتر است‏

نغمه‏ اى مى‏ باشد از لعل دربار حسين(22)

 


1-موسوعة كلمات الامام الحسين،ص 284.

2-بحار الانوار،ج 44،ص 329،اعيان الشيعه،ج 1،ص 588.

3-بحار الانوار،ج 44،ص 381.

4-تحف العقول(چاپ جامعه مدرسين)،ص 245،بحار الانوار،ج 75،ص 117.

5-مناقب،ابن شهر آشوب،ج 4،ص 68.

6-لهوف،ص 53،بحار الانوار،ج 44،ص 366.

7-وقعة الطف،ص 172،موسوعة كلمات الامام الحسين،ص 361.

8-بحار الانوار،ج 44،ص 334.

9-همان،ص 378.

10-همان،ص 366،اعيان الشيعه،ج 1،ص 539.

11-همان.

12-مناقب،ابن شهر آشوب،ج 4،ص 89.

13-مقتل الحسين،مقرم،ص 280.

14-نفس المهموم،ص 131،مقتل خوارزمى،ج 2،ص 7.

15-موسوعة كلمات الامام الحسين،ص 382.

16-نفس المهموم،ص 135،معانى الاخبار،ص 288.

17-مناقب،ابن شهر آشوب،ج 1،ص 68.

18-بحار الانوار،ج 44،ص 192.

19-همان،ج 45،ص 51.

20-ذريعة النجاة،ص 129.

21-بحار الانوار،ج 45،ص 46.

22-حسين پيشواى انسانها،ص 70(شعر از فضل الله صلواتى).



پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:, :: 21:56 ::  نويسنده : مهناز حسینی پور دلاور

با حقيقت بايد زيست. امّا واقعيت را تنها بايد دانست:

اين گونه است كه انسان، از تنهائى خويش، رهايى مى يابد و به ميراث راستين خويش كه "خودآگاهى" و "خداآگاهى" است نائل مى شود: وفادارى و بر سر پيمان پايدار ماندن، در شوق زندگى "شاهد" بودن و در ذوق مرگ "شهيد" گشتن؛ و در "مرگْ آگاهى" همه شهادت شدن: آگاهى و رهايى!

زيباترين هنر، به زيبايى و شيرينى مردن است:

با سرافرازى زيستن و با سربلندى مردن، خون دل خويش را در راه نور و معرفت و پيوستگى، براى خدا، به جهاد برخاستن و خود را فداى هدف ـ و نه هوى ـ كردن و بر آستانه خدا آبرومندانه رسيدن؛ و اين همه يعنى: هنر مردان خدا!

به شيرينى و زيبايى مردن هنرمندانه ترين عملى است كه يك نفر، در تمام ابعاد هستى خويش، مى تواند به آن دست يابد. مرگْ باورى و مرگْ آگاهى، گشاده ترين چشمانى است كه مى تواند ـ چونان پنجره اى باز، چهره در چهره ى خداى كرامت و عزت و كبريا ـ رو در روى بيدارى و معرفت و آگاهى، بازگشاده مى شود... از اين نگاه انسان به آن جا مى رسد كه "استقامت" و "يكتايى"، حتمى ترين نتيجه آن خواهد شد، و بى باكى و جسارت و نترسى، دستاوردِ آشرافى خواهد بود كه از اين رهگذر ـ در مسير وانهادن ها و فرارفتن ها ـ حاصل مى آيد. تا آن جا كه هيچ چيز، در برابر غيرت اراده و همّت تصميم، طاقت ماندن نمى يابد و منطق پايدارْ انسان هاى مؤمن را ـ به هيچ روى ـ نمى تواند به تزلزل درافكند:

قُلْ لَنْ يُصيبُنا اِلّا ما كَتَبَ اللهُ لَنا؛ هُوَ مَوْلينا وَ عَلي اللهِ فَلْيَتَوَكّل المُؤمِنُونَ قُل هَل تَرَبّصُونَ بنا اِلّا اِحْدَي الحُسْنَيَيْن؟

(سوره توبه، آيه هاي 51 ، 52)

بگو هيچ مصيبتى به ما روى نخواهد آورد، مگر اين كه خدا براى ما مقرر كرده باشد؛ مولاى ما اوست و بر خدا است كه انسان هاى مؤمن، توكّل مى كنند. بگو چه خيال كرده ايد؟ مگر جز اين است كه يكى از دو زيبايى (شهادت يا پيروزى) نصيب ما خواهد شد؟

بدون چنين ديدگاهى نمى شود كه در مدار جاذبهء عمومى عشق، استقرار يافت و بر جادهء جهان ـ كه همان مدار عشق است ـ مستقيم و متكامل، دست و پا گم كرده، جوشان، تپان، طوفان خيز، شكافان و پرده در را تا نهايت يافت و به سامان رسيد.

اگر شهادت نبود، ابوالقاسم حسینجانی



پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:, :: 21:55 ::  نويسنده : مهناز حسینی پور دلاور

عاشق شروع روزهاي زيبا و پر از خدا با پايان آن شب هاي بی انتها و بي صدا هستم،خدا هرروز و لحظه را بخواهد معنا مي دهد هر دلي را كه بخواهد پرِ پرواز مي نهد آسمان را در شبهاي خاص پر از فرشتگان مي كند

هر كس را كه دوست بدارد عضوِ آزادگان مي كند.روز و شبي را پر از غم يا شادي مي كند و گاه و بي گاه با دل بندگانشبازي مي كند ، هر قدم از ما به دست تقدير اوست هر سلام ما نشانه تدبير اوست. مي شكفد هر لبخندي از روي او چشم بصيرت بايد ببيند سوي او.

 

 

مي سازد حالي هر دم براي بنده اش تا شايد پشيمانش كند از هر بدكرده اش؛نشان مي دهد محبتش را از راهي تا نيفتد آنكه را دوست دارد در چاهي.

خدا آمد و ساخت،روزی سرزمینی به نام و نیت روح الامینی. جایی که خشک بود و نداشت باران آنجا را همنشین کرد با بهاران. بذری به نام حسین(ع) بر آن کاشت ، محصولش عاشورا بود که برداشت . می خوریم از آن میوه ما تا هم اکنون و آن هر روز می افزاید مجنون بر مجنون.ساخت ده روزی به نام مُحَرَم،‌یکی در هیئت یکی در در محفل يكي در بهشت یکی كه ندارد اعتقادي در جهنم ، یکی در خواب یکی تا صبح بیدار یکی خسته یکی توشه بسته در انتظار ، یکی بر بام یا حسین(ع) می کند عَلَم، یکی مانند من دستی می برد بر قلم، یکی روضه و نذر بر پا می کند یکی بساط گناه بر جا می کند. خدا آمد و رنگ های شهر را زير خاک کرد ، لبخند را از روی لب ها پاک کرد. خدا با حسین(ع) بر عشق چوب حراج زد راه دنیا را برای مردم پُر از سراج کرد. ببین خدا در اين روز ها چه مي كند!چگونه می نازد! خود می سازد و خود بر آن می تازد.خدا عاشورا را ساخت و حسين(ع)به آن پرداخت.



پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:, :: 21:54 ::  نويسنده : مهناز حسینی پور دلاور

زینب (س) و شرح شهادت

 

 

 

شهادت، طرح کربلاست ـ

و اسارت، شرح آن!

طرح ِ شهادت ، بدون شرح اسارت، کامل نیست....

عاشورا، تقدیر تاریخی انسان است:

طرحی ازلی ـ ابدی، برای زنده ماندن ِ انسان !

عاشورا، یک نیمروز، بیشتر نیست

که در آن، شهادت ـ به روشنی ـ بر سر ِ تکلیف ِ خویش، ایستاده است!

و بعد از آن،

این "اسارت " است که باید به رسالت خویش بر پای خیزد

و همان یک روز را، در برابر چشم همهء روزگار بگیرد! ....

خبر دادن و خبردار کردن، نقش اصلی ِ اسارت است:

همه باید خبر دار بشوند

همه باید بفهمند چه شده است!

هنر دردمندانه اسارت در این است که نمی گذارد، هیچ کس در بی خبری به سر آورد!

همه باید از ماجرای کربلا، سر در آورند

دغدغهء اسارت،

این است که نکند کسی نفهمید باشد که بر کربلا، چه گذشته است؟! ...

 

 

اگر شهادت نبود/ابوالقاسم حسینجانی

 



پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:, :: 21:53 ::  نويسنده : مهناز حسینی پور دلاور

اینک زمین در سفر آسمانی خویش به عصر تاسوعا رسیده است و خورشید از امام اذن گرفته که غروب کند.

 

دیگر تا آن نباء عظیم، اندک فاصله ای بیش نمانده است و زمین و آسمان در انتظارند. فرات تشنه است و بیابان از فرات تشنه تر و امام از هر دو تشنه تر. فرات تشنهء مشکهای اهل حرم و بیابان تشنهء خون امام و امام از هر دو تشنه تر است؛ امّا نه آن تشنگی که با آب سیراب شود ... او سرچشمه تشنگی است و می دانی، رازها را همه، در خزانهء مکتومی نهاده اند که جز با مفتاح تشنگی گشوده نمی شود. امام سر چشمه راز است و بیابان طف، عرصه ای که مکنونات حجاب تکوین را بی پرده می نماید. مگر نه اینکه اینجا را عالم شهادت می نامند؟ و مگر از این فاش تر هم می توان گفت؟

 

روایت محرم، شهید مرتضی آوینی



صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان محرم و آدرس moharram2013.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.








نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 2
بازدید کل : 10459
تعداد مطالب : 17
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1